زندگینامه و سیری در آثار فریدالدین عطار نیشابوری زندگینامه فریدالدین ابو حامد محمد بن ابوبکر ابراهیم بن اسحاق عطار نیشابوری،یکی از شعرا و عارفان نام آور ایران دراواخر قرن ششم و اویل قرن هفتم هجری قمری است بنا بر آنچه که تاریخ نویسان گفته اند بعضی از آنها سال ولادت او را 513 و بعضی سال ولادتش را 537 هجریق، می دانند او در قریه کدکنیا شادیا
قیمت فایل فقط 2,900 تومان
زندگینامه و سیری در آثار فریدالدین عطار نیشابوری
فهرست مطالب
عنوان صفحه
زندگینامه....................................................................................................................
ویژگی های آثار..........................................................................................................
آثار عطار ...................................................................................................................
نمونه آثار ..................................................................................................................
مذهب عطار................................................................................................................
اطلاعات و دانش عطار................................................................................................
عطار متأخرین............................................................................................................
سخن آخر ..................................................................................................................
منابع و مأخذ..............................................................................................................
زندگینامه و سیری در آثار فریدالدین عطار نیشابوری
زندگینامه
فریدالدین ابو حامد محمد بن ابوبکر ابراهیم بن اسحاق عطار نیشابوری،یکی از شعرا و عارفان نام آور ایران دراواخر قرن ششم و اویل قرن هفتم هجری قمری است. بنا بر آنچه که تاریخ نویسان گفته اند بعضی از آنها سال ولادت او را 513 و بعضی سال ولادتش را 537 هجری.ق، می دانند. او در قریه کدکنیا شادیاخ که در آن زمان از توابع شهر نیشابور بوده به دنیا آمد. وی در شهر شادیاخ ولادت یافت . چنانکه می دانیم پس از حمله غزان به سال 548 شهر نیشابور ویران شد و چندی بعد شادیاخ که در جانب راست نیشابور واقع بود جای آن را گرفت و چون باز در حمله مغولان ویران گشت این بار نیشابور به محل قدیم خود عودت یافت . بنابراین خواه عطار در شادیاخ و خواه در کدکن که هر دو از اعمال نیشابور بوده اند ولادت یافته باشد وی منسوب به شهر نیشابور هست و اینکه حاج خلیفه او را در چند مورد از کتاب خود همدانی شمرده البته درست نیست . ابی بكر ابراهیم مرد بیدار دلخدا شناس وطریقت دان بوددر نیشابور به دارو فروشی می پرداخت ومحترم ومعزز می زیست.
همسر ابراهیمزنی پاك نهادخداپرستزهد پیشه وزاهد منش بود كه بیست وچند سال آخر عمر را به خلوت نشست بوددر را بر كس وناكس بسته وتنها به پرستش خدای یگانه می پرداخت(خسرونامه چاپ تهران).
این زن وشوهر دین داربه دامن عنایت پیامبر گرامی اسلام دست زدند وبه شرف نام عزیزشپسر را " محمد" نامیدند "ابو حامد" كنیه اش كردند:
آنچه آنرا صوفی آن گوید بنام ختم شد آن بر محمد والسلام
من محمد نامم واین شیوه نیز ختم كردم چون محمد ای عزیز
ابو حامد محمددر شهر نیشابور پرورش یافتبه استاد سپرده شدعلم وفضل آموخت و" فریدالدین" لقب یافت. سالهای کودکیش به احتمال قوی در اواخر عهد سنجر گذشت . در فاجعه غز (548) که نیشابور و خراسان به دست آن ها افتاد فریدالدین محمد شش یا هفت سالی بیشتر نداشت . ماجرا یک شورش خشم آلود مشتی تر کمان شبانکاره بود – که از ناچاری با سلطان به چالش برخاسته بودند . فقط بی تدبیری سلطان و امیران در گاه آن را به یک فتنه خونین تبدیل کرده بود – فتنه غز حادثه چنان عظیم چنان موحش و چنان درد ناک بود که نمی توانست در خاطر کودک خردسال تاثیر درد انگیز خود را باقی نگذاشته باشد .
چند سال بعد وقتی فتنه غز فروکش کرد و پایان یافت فریدالدین محمد دوران مکتب را می گذرانید . در خانه و شاید در مکتب نیز او را نه محمد بلکه محمشاد یا چیزی شبیه آن که درآن نواحی به جای محمد بکار می رفت می خواندند. در شادیاخ یا نشابور هر جا بود محمشاد از آنچه در آن ایام در مکتب ها آموخته می شد بهره می گرفت .خط و حساب و قرآن – با مایه یی از شعر و ادب عصر . درین مدت خراسان بارها دست به دست شده بود .
برخی از منابع قدیمی از جمله جامی انقلاب حال شیخ را به ملاقات او بادرویشی سبك بار و فرزانه نسبت میدهند كه تحولی ناگهانی در روان او ایجادنمود، با این حال براساس مدارك متقن و معتبر این داستان ساختگی و افسانهاست. داستان كه خود حكایتی بس زیبا، دلانگیز و آموزنده است بدین گونهاست: ( گویند سبب توبه وی آن بود كه روزی در دكان عطاری مشغول و مشعوفبمعامله بود، درویشی آنجا رسید و چند بار ـ شیء لله ـ گفت. وی بدرویشنپرداخت. درویش گفت ای خواجه تو چگونه خواهی مرد؟ عطار گفت چنانكه توخواهی مرد درویش گفت تو همچون من میتوانی مرد؟ عطار گفت بلی درویش كاسهچوبین داشت زیر سر نهاد و گفت الله وجان بداد. عطار را خیال متغیر شد، دوكانبر هم زد و باین طریقه درآمد.) همانطور كه اشاره شد این داستان افسانهایبیش نیست ولی مسلما شغل داروفروشی و طبابت عطار،كه روزانه نبض حدود پانصدبیمار را میگرفت
به داروخانه پانصد شخص بودند كه هر روز نبضم می نمودند
و به مداوای بیماران گوناگونی میپرداخت، او را با افكار وعقاید مختلفی از جمله پیروان طریقت صوفیه و دنیای اعجاب انگیز اولیاء الله آشنا نمود و حكیم كه علاقهای مفرط به عرفان و تصوف داشت بدین خرقه درآمد. شیخ از زمان انقلاب و تحول روحی خود تا زمان مرگ دهها اثر تحسین برانگیز درادب و عرفان پدید آورد كه نگارش و سرایش تألیفات به نظم در عین اشتغالبه حرفه سنگین طبابت گویای اراده نیرومند و پشتكار عطار است.عطار در روزگارجوانی و اواسط عمر خویش به رسم سالكان طریقت مسافرتهای دور و درازی راآغاز كرد و در این سفرها كه مصر و هندوستان و مكه و دمشق و تركستان وماوراءالنهر را در نوردید با مشایخ بزرگ زمان خود ملاقات و راز و نیاز كرد وظاهرا در طی یكی از همین سفرها به خدمت شیخ مجدالدین بغدادی (حكیم خاص سلطان محمد خوارزمشاه)رسید و چندیدر سلك شاگردان وی درآمد.
عطار قسمتی از عمر خود را به رسم سالكان طریقت در سفر گذراند و از مكه تا ماوراءالنهر بسیاری از مشایخ را زیارت كرد در همین سفر ها بود كه به خدمت مجد الدین بغدادی نیز رسید. عطار به علت توجه شدیدی كه به حقایق عرفان داشت ب بسیاری از رموز این حقیقت آشنا شد و به مقامی رسید كه در این مسلك كمتر كسی رسیده بود چنانچه مولانا جلال الدین بلخی می گوید:
عطار هفت شهر عشق را پیمود ما هنوز اندر خم یك كوچه ایم
مهمترین حادثه پایان عمر او كه در تواریخ ثبت شده است ملاقات شیخ عطار بابهاءالدین محمد پدر مولوی است كه به همراه فرزند خردسالش رهسپار عراق بود. شیخ پس از دیدارمولانا از آینده بزرگ او خبر داد و معروف است كه پس ازهدیه یك جلد از كتاب مثنوی اسرارنامه خود به جلالالدینبه پدرش گفت :این فرزند را گرامی دار، زود باشد كه از نفس گرم آتش در سوختگان عالمزند.) گویا تاریخ این ملاقات سال 617 ه.ق یك سال پیش از شهادت عطار بودهاست. شیخ عطار قصیده سرایی بزرگ است كه در قصاید زیبای خود تماما به نعتو پند و عرفان پرداخته و برخلاف سایر شعرای خراسان هیچگاه قدم در مداحی ومدیحهسرایی ننهاده و از این بابت نیز چنانكه خود گفته: ( بعمرخویش مدحكسی نگفتم) بر آزادگی خود و دور بودن از دربار شاهان افتخار كرده است. ویدر آثار منظوم و منثور خود با بهرهگیری از كلامی ساده و گیرنده و روان وخالی از هر آرایش و پیرایش، كه با عشق و اشتیاقی سوزان همراه است، هموارهبر موضوعاتی همچون ناپایداری جهان و لزوم بیداری انسانها پای فشرده و دراین راه از آیات قرآنی نیز مدد جسته است. شیخ راه رسیدن به خدا راخویشتنشناسی و اصلاح نفس و فراموش كردن شهوات و در نهایت فنا شدن در هستیحق دانسته است. وی آدمی را به آزاد كردن كامل جوهر الهی در خود دعوتكرده و تنها راه رسیدن به این هدف متعالی را عشقی میداند كه عاشق درنهایت آمادگی برای ایثار و فداكاری راه بریدن از هستی را بر میگزیند و بهمعبود خود میرسد. تصوف وحدت وجودی حكیم عطار نیشابوری در ژرفنای خود جستجویتمام و كمال مطلق را بر میگزیند كه این جست و جوی در اندیشه رسیدن به سرحد خدایی است. در خرابات او كه جلوهگاه عارفان سوخته دل و شوریده حالاست وجود و عدم یكسانست زیرا خراباتیان وحدت میبینند نه كثرت; آنانعاشقان حق میباشند و در آن راه مانند پروانه جان میبازند. شیخ برای پیبردن به عالم حقیقت و درك وحدت، مقام عقل وعلم و قیل و قال رابه كنارینهاه و راه نایل آمدن به مقصود را از خود بیخودی و دور ساختن از غرور دانشو هوسهای دیگر و پدید آمدن حال خاص دانسته است. طلب، معرفت، استغنا،توحید، حیرت، فنا و عشق هفت مقامی به شمار میروند كه حكیم برای رسیدن بهدرجه عالی آدمیت و دریافتن حقیقت مهم و ضروری دانسته است. در افكار شیخعطار ترك ریب و ریا، اعراض از اغراض برون و ملامت دین داران دنیا دوستفراوان به چشم میخورد كه حكایت از خشم او از زاهدان ظاهرپرستی است كهدعوی بیجا میكنند و دروغ میگویند و دل به مظاهر بیارزش دنیا بستهاند. سنجر از اسارت غز رهایی یافته بود . به تختگاه خود در مرو بازگشته بود. و به اندک فاصله از اندوه دوران اسارت وفات یافته بود (552) . بعد از او خراسان بین خویشان و سرکردگان سپاه او دست به دست شده بود . با این حال قحطی و ویرانی همچنان بر تمام آن
سایه انداخته بود . بازگشت سنجر تجدید عمارت آن را ممکن نساخته بود . جنگ های خانگی آن را همچنان به دست قحطی و بیماری رها کرده بود . وحشت و اضطراب سالهای هرج و مرج همچنان بر سراسر آن سایه انداخته بود .
فرید الدین محمد . این وحشت و اضطراب را هنوز در اعماق قلب و روح خود احساس می کرد . سالهای بعد، در مکتب و مدرسه تجربه های تازه یی برایش حاصل می شد . در مدرسه با دانش های عصر آشنا می شد و در داروخانه پدر اسرار حرفه او را می آموخت . با این حال خاطره سالهای غز،قریحه شاعرانه یی را که از همان ایام در خاطر او می شکفت در خط احساس درد و دغدغه می انداخت . یاد آن ایام به وی خاطر نشان می کرد که دنیای او در حال فرو ریختن و در هم شکستن است. وقتی آن ماجراها را به یاد می آورد، خود را دچار کابوسی هولناک می یافت . همه چیز را محکوم به نیستی ، همه چیز را در معرض تزلزل و همه چیز را در کام فنا می دید .
در همان سالها که او دوران مکتب را می گذرانید، واقعه غز عده یی از غارت زدگان شهر را از شدت هول به صاعقه جنون دچار کرد . عده یی را به خاموشی ناشی از بهت یا تند زبانی ناشی از بیطاقتی دچار ساخت . بی نظمی بیشتر اعتراض بیشتر را در خاطرها بر می انگیخت و اعتراض بیشتر جسارت بیشتر را طلب می کرد – که جز دیوانگی یا دیوانه نمایی هیچ چیز آن را قابل تحمل نمی ساخت .
عده یی ازین دیوانه نمایان ، عاقلان واقعی بودند اما در پرده این جنون الهی که به آن شهرت پیدا می کردند، سخنگویان جناح معترض جامعه می شدند . نه فقط ارباب قدرت بزرگان عصر و حتی عالمان شهر را مسوول آن بی نظمی ها می خواندند بلمه احیانا بر دستگاه آفرینش - که درنزد اکثر مردم قدرت ناسزایان و عجز و ضعف ارزانیان ناشی از مشیت واقع در ورای آن بود – نیز بی پرده یا در پرده اعتراض می کردند .در گیر و دار این احوال که در نیشابور مدرسه ها ویران، مسجدها بی رونق و بازارها دچار رکود بود عطارزاده جوان اشتغالی را که پدرش به کار داروخانه داشت با نظر تعجب و تحسین می نگریست . برای فریدالدین محمد که در سال 553 تدریجا به بلوغ نزدیک می شد جاذبه داروخانه کمتر از مدرسه نبود.
وفات عطار
نیشابور در کنار شادیاخ در فاصله حمله غز ها تا حمل مغول دوباره به عظمت و قدرت گذشته اش دست یافته بود . باروی شهر مرمت شده بود بازارش دوباره رونق یافته بود و "احداث" و "مطوعه" اش که در ثغزها اوقات می گذراندند درین فاجعه برای دفاع از آن بازگشته بودند آمادگی نشان می دادند . از وقتی شهر هدف هجوم واقع گشته بود جوانان نیشابور با جنب و جوش فوق العاده یی آماده درگیری با "کفار" مهاجم بودند . بر خلاف دوران غز که نیشابر در آن ماجرا غافلگیر شد این بار بدون هیچ تردید و تزلزلی با مهاجم به چالش و مقاومت ایستاد . در مقابل خود باختگی سلطان محمدکه با ضعف و خواری از پیش سپاه چنگیز گریخته بود و ماورا النهر و خراسان راعرضه قتل و کشتار دنبال کنندگان خویش ساخته بود احداث غیرتمند خراسان در شهرها در ایستاده بودند – و در نیشابور که خاطر هجوم غز را هوز به خاطر داشت برای آنها تسلیم به مهاجم کافر و وحشی غیر ممکن بود .
بالاخره شهر به محاصره افتاد و محاصره طول کشید . از هر دو جانب کوشش و کشش در میان آمد . مغول تا اینجا با چنین مقاومت سر سختانه یی بر نخورده بود . اهل نیشابور حتی یک تن از عزیز کردگان چنگیز را که داماد "خانگ نیز بود کشته بودند . لاجرم بی آنکه این مقاومت در هم بشکند پیشرفت قوم به آنسوی خراسان ممکن نبود . ازین رو در دفع آن از جانب آنها به جد تمام پافشاری شد .
سرانجام شهربا شادیاخ به دست دشمن افتاد (صفر 618) و عرضه غارت و کشتاری بی امان گشت . طی دو هفته به خون کشیده شد تمام آن به غارت رفت بکلی ویران شد و تقریبا با خاک یکسان گشت و تبدیل به دشت و بیابان شد . هیچ کس از مرگ که در موکب خان مغول از هم سو روان بود نرست . معدودی صنعتگران و محترفه هم که از دیگران جدا شدند و به درگاه خان فرستاده شدند زندیگیشان مرگ واقعی بود .در شادیاخ هر کس از بیغوله ها مجال فراری یافت در دم دروازه های ویران به اسارت قوم افتاد .
عطار پیر فریدالدین محمد شاعهر و عارف سالخورده م در همین احوال بنا بر مشهور بر دروازه شهر به دست مغول به قتل آمد . در صحت این قول جای حرف است اما چنان می نماید که با وجود ناتوانی و بی دست و پایی که عمر طولانیش وی را بدان محکوم کرده بود برای فرار و رهایی برای هیچ کس ممکن نبود .
عطار در سال 618 هجری بدست سپاهیان مغول به شهادت رسید.قدیمی ترین ماخذ درباره پایان كار عطار روایت ابن الفوطی است كه میگوید " واستشهد علی یدالتتار بنیسابور" كه به موجب آن معلوم می شود كه عطار به مرگ طبیعی نمرده و شربت شهادت نوشیده و محل قتلش نیشابور می باشد.
خانه و داروخانه او مثل هر چه خانه و دکان دیگر که در شهر بود به ویرانی کشیده شده بود . زن و فرزندانش هم ظاهرا از کشتار نرستند . آنچه او از آن به "ده ما" تعبیر می کرد و به احتمال قوی زادگاه پدر و پاره یی مزرعه در خارج از شهر بود سرنوشتش نامعلوم ماند . ارتباط دهها درین مدت با شهر قطع بود اما ده ها هم کمتر از شهر ها غارت نشده بود ند .
شهر چنان غارت شده بود که از آن جز تعدادی خرابه ها ی دود زده چیزی نماند . در سراسرویرانه بازمانده از آن جز بانگ سگ و خروس و زوزه گرگ وشغال هیچ صدایی شنیده نمی شد . آنها را هم کینه جویان وحشی خوی، از دم تیغ گذراندند. عطار پیر که در کودکی از فاجعه غز جان به در برده بود، در فاجعه مغول بسختی جان سپرد .
درباره نحوه شهادت شیخ فریدالدین عطارگوناگون نوشته اند، علی صفی(متوفی939)می نویسد:" چون هلا كوخان درنیشابور قتل عام كرد یكی از مغولان تاتار دست شیخ عطار گرفته بود ومی برد كه اورا درقتل عام سر از تن بردارد وشیخ در آن حال وقت خوش بود.توجه غلبه كرده روی به قاتل كرد وگفت: به این كه تاج نمدی برسرنهی وتیغ هندی بركمربندی وازجانب تركستان به مكرودستان برآیی پنداری ترانمی شناسم . پس درآن محل تیغ ازنیام بركشیدوشیخ برسرپانشانیدوشیخ بالبداهه این رباعی گفت:
دلدار به تیغ دست بردای دل بیـــن بـــربند میـــــان وســرپـای نـشین
وآنگه به زبان حال میگو كه بنوش جام از كف یاروشربت باز پسین"
ویا شیخ بهائی می نویسد: :"وقتی لشكر تاتار به نیشابور رسید واهل نیشابور راقتل عام می كردند ضربت شمشیر بردوش شیخ عطاررسید باهمان ضربت ازدنیا رفت، نقل كرده اند كه وقتی خون از حراقش می ریخت ومرگش نزدیك شده بود شیخ با انگشت خود ازخون خود بردیوار این رباعی رانوشت.
دركـــــوی تورسم فرازی اینســت مســــتان تراكمند بازی اینست
بااین همه رتبه هیچ نمی یارم گفت شاید كه ترابنده نوازی اینست
جهت دریافت فایل زندگینامه و سیری در آثار فریدالدین عطار نیشابوری لطفا آن را خریداری نمایید
قیمت فایل فقط 2,900 تومان
برچسب ها : زندگینامه و سیری در آثار فریدالدین عطار نیشابوری , دانلود زندگینامه و سیری در آثار فریدالدین عطار نیشابوری , پروژه دانشجویی , آثار فریدالدین عطار نیشابوری , ادبیات , مذهب عطار , تاریخ ادبیات , عطار , اطلاعات و دانش عطار , زندگینامه , دانلود پژوهش , دانلود تحقیق , دانلود پروژه